قلم رسالتی دارد، هدفمند است و بس گرانقدر، قلم را باید لباسی فاخر برتن پوشاند، لباس آزادگی! قلمی که در محاق قدرت ها قرار گیرد، دیگر نامش قلم نیست، می شود ابزار ظلم و جور، می شود برعلیه مردم، بر علیه مردمی که به او ایمان و امید داشتند.
جنس قلم شفاف بودن و از مردم گفتن است، قلم آگاه، فروشی نیست، مجیزگو نیست، شرافت قلم به سلامت آن است نه به بادمجان دور قابچینی و پنهان کردن بدی ها و یا نشان دادن آنچه که نیست و تطهیر سازی زشتی ها، شرافت قلم به بیان کردن و در خفا نگه نداشتن کلمات در ذهن است، باید نوشت، باید گفت و تا قلم هست آگاهی هست و تا آگاهی هست مطالبه گری هست و تا مطالبه گری هست باید پاسخگویی و شفافیت باشد.
رسالت قلم بر آن است تا شرف را قربانی نکند. وجدان را به هیچ بهایی نفروشد. حقیقت را با غرض و مرض و تعلقات و عُلقههای اجتماعی معاوضه نکند. در تحلیل و تفسیر و انعکاس آنچه در جامعه رخ نمایان کرده؛ بیطرف بماند. جامع و روشن و صحیح قد بکشد و نمایندهای امین برای مردمی باشد که همه ی شیشههای اعتماد خویش را در سبد قامت قلم به ودیعه گذاشتهاند.
صداقت و راستی، وفاداری به مردم، با مردم بودن و میان مردم زیستن، جسارت و شجاعت در مواجهه با تهدید و ارعاب برای سکوت و دم فرو بستن، رعایت اصول و شالودههای اخلاقی و حرفهای چون میهن دوستی، راز داری، مسئولیت اجتماعی، مردم داری، حراست و صیانت از ساختارهای بنیادین اجتماعی، دفاع از آزادیهای مشروع و حقوق حقه شهروندان و رعایت مصالح قانونی و عُرفی و همچنین داشتن تعهد و شرافت اینهاست که به قلم نام میدهد و او را با اعتبار میکند.
آموزگار زندگی به ما آموخت که نه مرگ آنگونه تلخ و نه زندگی چنان شیرین است که به عنوان یک انسان در کسوت یک روزنامه نگار و نویسنده و مالک قلم؛ شرف را برای این دو، به قربانگاه سپرد. برای زندگی باید که نوشت اما نه تا مرز بردگی و از مرگ باید هراسید اما نه تا سرحدات تغافل و بی ریشگی!
پس قلم را در جوار شرف و صاحبان قلم را در آستان شجاعت ببینیم.
بر علیه ما می گویید و می نویسید و تخریب شخصیتی می کنید و به خیالتان ما را از هستی ساقط می کنید… باکی نیست، به قول بزرگی، ” خیلی تاوان دارد شریف زندگی کردن…”
و ما ترجیح می دهیم که شریف زندگی کنیم…